سلام دوستان
خوبین
تو این پستم می خوام یه بازی بزارم ........
البته یکی از دوستای خوبم یعنی آیدای عزیزم منو به این بازی دعوت کرده
منم نخواستم دعوتشو بدون جواب بزارم(ببخشید آیدا جان اگه یه کم دیر شد .........)
از من خواسته که تو یکی از پست هام بگم که وقتی کوچیک بودم از چی می ترسیدم !!!
راستش من زیاد بچگی هامو یادم نیست.......
آخه..........یه کم حافظم ضعیفه..........ولی خوب یه کم بزرگترو یادمه .... مثلا
6_7 سال به بالا .........
یادمه از تاریکی خیلی می ترسیدم .........البته بیشتر بچه ها می ترسن...واسه همین شبا زودتر از همه می خوابیدم که مطمئن بشم یکی بیداره و هوامو داره.........ولی الان بر عکس دیر تر از همه می خوابم.......اصلا هم نمی ترسم......
دومین چیزی که ازش می ترسیدم این بود که یکی سرم داد بکشه یا دعوام بکنه........مخصوصا بابام............ این یکیو هنوزم ازش می ترسم(البته اینو گفتم چون بابامو خیلی دوست دارم واسه همین دوست ندارم سرم داد بکشه)
سومین چیزی که ازش خیلی میترسیدم این بود که از حیوان جماعت خیلی میترسیدم مثل گربه......(خوب ترس داره دیگه......)
ولی خوب .......بعضی وقت ها ادما از یه چیزایی خیلی می ترسن ولی به سرشون میاد ومجبورن که قبول کنن
بعضی وقت ها هم ترس باعث میشه آدم محتاط تر باشه ............و بعضی وقت ها هم باعث میشه آدم از خیلی چیزا عقب بیفته و خیلی چیزارو از دست بده..........
امیدوارم شما از دسته دوم نباشین.........
خوب........من اینجا از دوستای خوبم : علی- امید - مهدیس - پریسا - مجتبی - نارسیس – الهام- مانی و محسن دعوت می کنم تو این بازی شرکت کنند
موفق باشین عزیزان
سلام بر مریم عزیزم
مرسی که خبر دادی
من بچه بودم از تاریکی.انواع سوسک و سگ می ترسیدم
الان هم تو این دور وزمونه از ادمهای نامرد
مریم جون دلم بدجوری خونه...
سلام مریم خانوم
پست متفاوتی بود
موفق باشیددددد
سلام خوبی . امیدوارم به من کمک کنید
hi maryam, thanx for ur comment. well, this post was very different from other posts of yours. i really liked it, because it was more YOU. i mean when u put poems here, we dont get any th from them about u and ur life. wish u could write about urself more. and thank u for the game invitation. well i was invited to these games once before, but i refused to get in because i thought that would be usless since i write in english and a few of ppl might be intrested. but now, ill think about it, after all U have asked! lets see, i may post it tonight, check in there later on, see ya
دو خورشید زرد
می دمید از بلندای بام
بر آن پرده روشن لاجورد
چو از بام ایوان می افراخت قد
چو از لای پیچک می افروخت چشم
به گنجشک ها درمیافکند هول
ز پروانه ها بر می انگیخت گرد
سبک مخملی بود هنگام مهر
گران آتشی بود هنگام خشم
هم آهنگ باد
به وقت گریز
همانند برق
به گاه نبرد
پلنگی که ناگه فرو می جهید
چو آوار از آٍمان بردرخت
کنون پیش پایم فتاده ست زار
شکسته ست سخت
دو خورشید زردش به حال غروب
نگاهش گلی زیر پای تگرگ
تنش گوییا از بلندای بام
فروجسته
اما نه روی شکار
که درکام مرگ
سحرها هنوز
سحرها همیشه
دو خورشید زرد
بر آن پرده لاجورد
salam maryam joon
merC az inke tars bazi ro gozashti
jaleb bod
شاد باشی
سلام مریم
خوفی؟
منم با نارسیس موافقم ... اگه کنار شعرا درباره خودت هم بنویسی خیلی عالی می شه
سلام دوست عزیز
ممنون از اینکه به کلبه حقیر من هم سر زدید
و شرمنده از اینکه من دیر اومدم
پست جالبی بود ترس یه نقطه ضعفه ولی وقتی از بین بره نقطه اوج میشه
دوباره میام آپیدی خبرم کنی خوشحال میشم
دوستدار شما آرامیس
سلام مریم
خیلی وقت بود نیمده بودم وبلاگتان، خوب امیدوارم که موضوع و سرخط مطالب تان بهتر و پر محتواتر شود. بابا این چیزا رو کم کنید و بچسبید به چیزهای خوبتر، یعنی مطلب و نوشته های دیگر کم دارید که هی به همینها می پردازید؟ از شما مطالب زیباتری را انتظار داریم.
با آرزوی موفقیت
سلام مریم خانوم
واقعا وبلاگتون خیلی جالب و زیباست
بدون تعارف می گم
خیلی عالیه
امیدوارم بهتر هم بشه
موفق باشین
بای
وب زیبایی دارید
سلام و لحظه بخیر..
با مذاکره ای که پایان خوبی ندارد
و با تقطیر به روزم و سخت منتظر
.عاشقانه نوشتم عاشقانه هم بخوانید و عاشقانه هم نظر دهید که بهانه ی زندگی چیزی جز عشق نیست.
سخت منتظر شما شاعری که تنها بهانه ی زندگیش عشق است..
سلام
پسا غزل5 متولد شد
با سطرهای سطری که متروک است
با پیراتنی که پلکهایم بغض کرده و ....
منتظر حضور شما هستم
با چراغ بیا
تا بعد _
سلام
وبلاگتون عالیه
تبریک میگم
ممنون میشم اگه وبلاگه منو ببینین و راهنماییم کنین
WWW.BANI.BLOGSKY.COM
سلام
ممنون میشم بهم سری بزنید
وبلاگ جالبی داری بهت تبریک میگم
ولی خواهشن دیگه به من سر نزن چون می خوام همه آدمها رو فراموش کنم چون اونقدر مردم شما ما رو اذیت کردن که دیگه واقعا از زندگی بدم اومده و می خوام به زندگیم خاتمه بدم
از طرف یه افغانی که سینش پر درد
خداحافظ
سلا م دوست گلم مریم خا نو م ویب زیبا یی داشتی به وب منم سر بزن خوش میشو م تشکر از همه وبلا ک نو سا ن عزیز مو فق با شید همیشه