هزار جهد کردم که یار من باشی
مراد بخش دل بی قرار من باشی
چراغ دیده شب زنده دار من گردی
انیس خاطر امید وار من باشی
چو خسروان ملاحت به بندگان نازند
تو در میانه خداوند گار من باشی
در ان چمن که بتان دست عاشقان گیرند
گرت ز دست بر اید به کار من باشی
شبی به کلبه احزان عاشقان ایی
دمی انیس دل سوگوار من باشی
شود غزاله خورشید صید لاغر من
گر اهویی چو تو یکدم شکار من باشی
سه بوسه کز دو لبت کرده ای وظیفه من
اگر ادا نکنی وام دار من باشی
من این مراد به بینم به خود که نیمه شبی
به جای اشک روان در کنار من باشی
من ارچه حافظ شهرم جوی نمی ارزم
مگر تو از کرم خویش یار من باشی
حافظ
سلام ... ممنون که مرا از آپ شدنت خبر کردی ...... موفق باشی .... شعرت هم خیلی قشنگ بود ...