بهترین بهانه

واسه پرواز شب من بهترین بهانه ای تو .... تا که بشکنم سکوت و بهترین ترانه ای تو

بهترین بهانه

واسه پرواز شب من بهترین بهانه ای تو .... تا که بشکنم سکوت و بهترین ترانه ای تو

چه  شیرین است وقتی  سینه ها ازمهراکنده است

چه  شیرین است  وقتی افتاب  دوستی  

در اسمان دهر تابنده است

چه  شیرین است وقتی زندگی خالی ز نیرنگ است

دلم می خواست ....................

بهاری جاودان اغوش   وا می کرد

بهار درموجی از زیبایی   و خوبی شنا  میکرد

بهشت عشق می خندید

به روی اسمان ابی ارام

پرستو های   مهر و دوستی پرواز می کردند

مگو این ارزوها خام  است !

مگو روح بشر همواره سرگردان  و ناکام است

اگر این کهکشان از هم نمی  پاشد

وگر این اسمان در هم نمی ریزد

بیا تا ما فلک را سخت بشکافیم و طرحی نو در اندازیم

به شادی گل بر افشانیم ومی  در ساغر اندازیم


فریدون  مشیری

change

به آرامی مردن را اغاز می کنی

اگر سفر نکنی

اگر چیزی نخواهی

اگر به اصوات زندگی گوش ندهی

اگر از خودت قدر دانی نکنی

به آرامی مردن را اغاز می کنی

زمانیکه که خود باوری را در خودت بکشی

وقتی نگذاری دیگران به تو کمک کنند

به آرامی..........

اگر برده عادات خود شوی

اگر همیشه از یک راه تکراری بروی

اگر روز مررگی را تغییر ندهی

اگر رنگهای متفاوت به تن نکنی

یا اگر با افراد ناشناس صحبت نکنی

به آرامی مردن را اغاز می کنی

اگر از شور و حرارت

از احساسات سر کش

و از چیز هایی که چشمانت را به درخشش وا می دارن

و ضربان قلبت را تند تر می کنند دوری کنی ........

تو به ارامی مردن را اغاز می کنی

اگر هنگامی که با شغلت یا عشقت

شاد نیستی ....آن را عوض نکنی

اگر برای مطمئن در نا مطمئن خطر نکنی

اگر ورای رویاها نروی

اگر به خودت اجازه ندهی

که حد اقل یک بار در تمام زندگیت

ورای مصلحت اندیشی بروی

امروز زندگی را اغاز کن

امروز مخاطره کن

امروز کاری بکن

نگذار که به ارامی بمیری

شادی را فراموش نکن

زندگی یعنی همین نی نی کوچولو

 

 

توی صحنه غریب زندگی

هممون در نقش یک بازیگریم

با هممیم تو بازیهای روزگار

از درون هم ولی بی خبریم

بی خبریم زندگی تولد یه خاطره است

انگاری شروع یک نمایشه

کاشکی از دنیای این خاطره ها

سهم ما تموم خوبیها بشه

توی پشت صحنه دنیای ما

خوبی وبدی می مونه  یادگار

زندگی برای ما یه خاطره است

از تمام قصه های روزگار

بهتره به قلبامون دروغ نگیم

زندگی هر جور که باشه می گذره

من و تو مسافریم تو این روزها

مثل خورشید تو نگاه پنجره

هممون پشت نقاب صورتا

همیشه از صبح تا شب قایم می شیم

واسه پنهان کردن گریه هامون

روی قلب و روحمون خط می کشیم

اگه باز از روزگار دلت گرفت

لحظه ها  ثانیه ها ابری شدند

 

چشماتو یه لحظه ببند و..............

 

راستی عزیزم................

اگه از روزگار دلت گرفت و

 لحظه هات ابری شدند چی کار میکنی؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟

(دوست دارم تو بخش نظرات بهم بگی..........از ته د لت)